بسمه تعالی
بسم رب اشهداء و الصدیقین
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
شهادت کلمه است که منزلتی بسی بالا در جامعه اسلامی دارد و بزرگترین آرزوی یک مجاهد رسیدن به این مقام والای الهی است. وعده ای که خداوند به این قشر میدهد هر مسلمانی را در رسیدن به آن و نوشیدن شهد گوارای آن ترغیب می کند.
انقلاب اسلامی ایران چشمۀ پر برکتی بود که روحیۀ خفتۀ ایثار و شهادت را در جامعه اسلامی ایران بیدار کرد انقلابی که پایههای سست و لرزان استکبار و استعمار را فرو ریخت و جوانانی مجاهد، انقلابی و اسلامی را تقدیم کشورمان کرد. ثمره این انقلاب بزرگ تربیت و تقدیم نسلی بود که فداکاری ها و ایثارگری های آنها در طول نیم قرن گذشته آشکار شده است.
نوجوانان و جوانانی که به عشق امام و انقلاب و سرزمین خود بازی های کودکانه را رها نموده و عازم جبهه های جنگ شدند. مردان مخلصی که بالاترین مقام های ریاستی و تشریفاتی را در گوشه ای غبارآلود گذاشته و برای دفاع از خاک وطن عازم جنگ و مقاومت شدند. شهدایی که تمامی سربازان تحت امر خود را بالاتر برادران خود می دیدند و مخلصانه در این راه قدم گذاشتند.
اخلاص ویژگی بالای مردان الهی است. مردانی که از هر رنگ و جنس و زبانی دل در گرو حق لا یزال قرار دادهاند و چه بسیار نمونههایی که انقلاب اسلامی تقدیم این جامعه نمود.
شهید بزرگ سردار سلیمانی مردی از این جنس بود. مردی که اخلاص کامل داشت. مردی که جوانی خود را در جبهه های هشت ساله و در لشکر ۴۱ ثارالله کرمان و در کنار سایر برادران خود سپری کرد و بسیار تلاش نمود تا به آرزوی دیرینه خود که شهادت بود برسد. اما گویا برای او تقدیر و سرنوشت دیگری بود و این شهید زنده بایستی جبهه های دیگری نیز با حضور خود نورانی میکرد. دنیای اسلام نیز به یک نیروی جدید با تفکری جدید و انقلابی - اسلامی برای مبارزه با استکبار استعمار و صهیونیسم داشت. جبهه های افغانستان، لبنان، عراق، سوریه و غیره نیاز به یک فرماندهی بزرگ داشتند تا او را نه در پشت جبهه بلکه در کنار خود ببینند. این جسارت و منش فرماندهی بزرگ بود که حاج قاسم سلیمانی را محبوب قلب مجاهدان حزب الله و حشد الشعبی و غیره نمود. شهیدی که با تمام ناملایمتی های روزگار به خاطر عشق به رهبر و اسلام و انقلاب آن ناملایمتی ها را فاقد ارزش تفکری می دانست و هر روز به هدف بزرگ وعده داده شده نزدیک می شد. شهیدی که فرمانده مقاومت بود، شهیدی که کابوس تکفیریان داعش و صهیونیست ها بود، شهیدی که منجی سوریه، عراق و اقلیم کردستان بود، شهیدی که حافظ و نگهبان امت اسلام در خاورمیانه بود، شهیدی که بین المللی بود.
آرزوی بزرگ حاج قاسم شهادت بود و در نهایت نیز به آن آرزوی بزرگ نائل شد و به جمع یاران عزیزش ملحق شدند و جبهه مقاومت و مجاهدان را از فرماندهی بزرگ یتیم از وجود پدر معنوی محروم نمودند.
اما در آن سوی جریانات عدهای نان به نرخ روز خور و تازه به دوران رسیده که دوران جوانی خود را نه در جبهه های جنگ بلکه در دانشگاه های اروپایی و آمریکایی به عیش و نوش و به قول خودشان به تحصیل علم می پرداختند. اما شانس بود یا تقدیر این افراد تا زمانی که اوضاع جنگی بوده تحصیل می کردند و بعد از جنگ برای خدمت آمدند. آمدند با سرعت و شتاب خیلی زیاد و تمامی امورات را در دست گرفتند و خودشان را انقلابی تر از فرماندهان جنگ و مخلص تر از شهدا و جانبازان و ایثارگران نشان دادند. وارد مجلس شدند، هدف داشتند، هنوز طعم اروپا و آمریکا را در دهانشان حس می کردند، میخواستند رابطه برقرار کنند به هر قیمتی، آری به هر قیمتی.
عمر انقلاب طی میشود، حاج قاسم و مخلصان شبیه به او در عراق و سوریه هر شب و هر روز با دشمن می جنگند، سرشان بریده می شود و شهید میشوند و این طرفی ها با سرعت نور لایحه ها، قرارداد ها و دست نوشته های بین المللی را امضا می کنند.
CFT / پالرمو / FATF و غیره؛ جاهلانی که حتی متن قراردادهای امضا شدۀ خودشان را نیز نمی خوانند و یا شاید سواد خواندن آن را نیز نداشتند. قرار بود حاجی مقاومت را به عنوان تروریست تقدیم عالیجناب و ارباب سرزمین عیاشی شان کنند، قرار بود خیلی کارها بکنند، کردند و حاج قاسم را تحویل دادند. حالا با خیال راحت می توانند هر قراردادی را امضا کنند. بعد از شهادت سردار مثلاً ناراحت شدند و مثلا گریه کردند، مثلاً محکوم کردند، مثلاً خیلی کارها انجام دادند. اما چهره منافق و پنهان شدۀ خود را در بعد از انفجار هواپیمای بوئینگ نشان دادند و گفتند ما تقصیر نداریم کار سپاه بود. این جمله تمام کننده بود. آری همه کارهای خوب مال شماست و همۀ کارهای بد مال سپاه.
بسیج اساتید دانشگاه صنعتی ارومیه
9 دی ماه 1404