گفتگوی صمیمی با مهندس پرویز عزیزی نژاد، خیر دانشگاهی و واقف ساختمان مرکز نوآوری

 | تاریخ ارسال: 1399/10/2 | 
آنچه می خوانید، گفتگویی صمیمی با مهندس پرویز عزیزی نژاد، خیر و واقف ساختمان مرکز نوآوری دانشگاه صنعتی ارومیه، واقع در خیابان شهید مدنی است.
هدف از این گفتگو، علاوه بر قدردانی، آشنایی با ابعاد مختلف زندگی مهندس عزیزی نژاد و همسر ایشان، مرحومه فرخنده رکان قزوینی است که با هدف فرهنگ سازی بیشتر در امور وقف و انعکاس اقدامات نیکوکارانه خیرین انجام شده است. همچنین، مطالعه این گفتگو، معرفی اجمالی از ایشان برای دانشجویان نوورود و اعضای جدید خانواده بزرگ دانشگاه صنعتی ارومیه به دنبال خواهد داشت. در خلال گفتگو، مهندس عزیزی نژاد، بارها از مرور و به زبان آوردن اقدامات نیکوکارانه پرهیز نمود و از اینکه این گفتگو رنگ و روی تبلیغات یا شهرت طلبی داشته باشد، ابراز نگرانی کرد، اما مطالب گفتگو با اصرار روابط عمومی دانشگاه و با هدف فرهنگ سازی و آشنایی بیشتر با ایشان به رشته تحریر درآمده است.

 
 
 

آقای مهندس عزیزی نژاد، تشکر روابط عمومی را بابت حضور ارزشمندتان در این گفتگو پذیرا باشید. هدف از این گفتگو، معرفی چهره های خیر و نیکوکار دانشگاهی، به نسل جدید و دانشجویان جدید الورود است. فرهنگ سازی در زمینه وقف و انجام کار خیر، و نیز معرفی خیرین و اقدامات ارزنده ایشان به جامعه، کوچکترین اقدامی است که به پاس زحمات ایشان انجام می شود.
فرهنگ سازی و افزایش تمایل مردم به خیریه و وقف، با تمام اقدامات انجام شده در این زمینه، باز به نقطه مطلوبی نرسیده است. تلاش زیادی انجام می شود، اما نتیجه، آنطور که باید باشد، مطلوب نیست. از سال ۱۳۹۰، روابط عمومی های مختلف آمده و رفته اند و هرکدام به نوعی سعی کرده اند این فرهنگ سازی را انجام دهند. حتی پیشنهاد شد بنر تصویر من را در شهر یا در دانشگاه نصب کنند، اما هرگز به دنبال تبلیغات یا شهرت نبوده ام. من نه می خواهم نماینده شوم و نه شهردار یا شورای شهر که تبلیغات اینچنینی به کار من بیاید. از در ساختمان دانشگاه که وارد می شوم، اینجا را به نوعی خانه ی خودم می دانم، به دنبال این نیستم که عکس یا تصویر من بر در و دیوار باشد. همین که دانشجو ها مثلا هر سال در هفته وقف بدانند که وقف یک شعار نیست و در عمل اتفاق می افتد، به نوعی فرهنگ سازی است. برای رسیدن به نقطه مطلوب، همت مظاعف برای ترویج فرهنگ وقف و گذشت، باید به کار گرفته شود.
کسی که وقف می کند، به دنبال تبلیغات و شهرت نیست، اما با معرفی خیرین و کارهای خداپسندانه ی خیرین به مردم، ترویج این فرهنگ در جامعه اتفاق می افتد و کسانی که توانایی مالی مناسبی دارند، با دیدن چنین افرادی ممکن است به امر وقف تشویق شوند. یا کسی که تردید دارد با وقف اموال، دعای خیر تعداد زیادی از افراد نیازمند را برای همیشه به همراه خواهد داشت، پس از دیدن موارد مشابه، انگیزه پیدا خواهد کرد.
یکی از نمایندگان مجلس، که اهل ماکو بود، مدتی در منزل من مستأجر بود. روزی با من تماس گرفت و گفت از مقابل ساختمان شما عبور می کردم، پس از دیدن نام و تصویر شما بر ساختمان موقوفه، تصمیم جدیدی گرفتم و یک سالن بزرگ را در شهر خودم وقف کردم. و حتی زمین بزرگی در شهرمان دارم که می خواهم برای ایجاد پارک و فضای سبز، آن را نیز وقف کنم.
کار من شاید در نوع خود استثنایی باشد، چون گاهی برای انجام وقف، از بانک وام می گیرم. از نظر نفس عمل برای کار خودم احترام قائل هستم، چون سرمایه دار نیستم ولی تا جایی که بتوانم، اموالم را وقف می کنم.

 
 
لطفا مختصری از شرح زندگی خود، میزان تحصیلات و شغلی که پیش از بازنشستگی داشته اید، سخن بگویید. امروز که مرحومه فرخنده رکان قزوینی، در بین ما حضور ندارند و نام نیک ایشان بر سر زبانها جاری است، از شما خواهش می کنم، ارائه معرفی و بیان شرح زندگی ایشان را نیز شما به عهده بگیرید.
من متولد دیماه سال ۱۳۲۰، در محله خیابان امام خمینی شهر ارومیه هستم. در سرمای سخت زمستان در ماه ژانویه به دنیا آمدم. روزهایی که برف ارومیه آنقدر سنگین بود که برای عبور از بین ساختمانها باید در برف کوچه و خیابان، بین ساختمانها کانال می زدند تا مردم عبور کنند.
تولد من، در میان رویداد مهم تاریخی جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱ بود، زمانی که روسها در ایران بودند. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه بوذرجمهر که در فلکه امام حسین(ع) فعلی واقع است، انجام دادم و تحصیلات دبیرستان را در دبیرستان بدر قدیم، که
بعدها فردوسی نام گرفت و بعد از انقلاب به دبیرستان شهید دکتر چمران تغییر نام پیدا کرد، به اتمام رساندم. دبیرستان بسیار بزرگی بود و زمین بسیار بزرگی داشت که امروز یک درخت بید قدیمی در آنجا می بینید. اگر درست خاطرم باشد، رئیس دبیرستان ما آقای حشمتی بود.
از نظر مالی، وضع اقتصادی خانواده ام متوسط و حتی رو به پایین بود. شاید باورتان نشود، اما در دوران نوجوانی در خیابان امام که کف آن سنگ بود، حتی پابرهنه روزنامه فروشی و دست فروشی کرده ام، چای و شکلات می فروختم، تا استقلال در تأمین مخارج زندگی خود داشته باشم.
قبل از ورود به دانشگاه، به صورت حرفه ای و در سطح قهرمانی به مدت ۸ سال ورزش بسکتبال انجام دادم که در سال اخر دبیرستان، به توصیه مرحوم برادر بزرگترم که استاد دانشگاه بودند، برای ورود به دانشگاه، ورزش را کنار گذاشتم تا با تمرکز کافی برای رسیدن به این هدف تلاش کنم. به نوعی وعده داده بود که اگر خوب درس بخوانم، مقدمات اعزام من را به کشور آلمان فراهم می کنند. در سال ششم، از نظر تحصیلی ممتاز شدم، و هنرسرای عالی تهران از بین دانش آموزان ممتاز برای ادامه تحصیل انتخاب می کرد. اما چون وعده ی اعزام به آلمان به من داده شده بود، وارد هنرسرای عالی تهران نشدم. اما وعده محقق نشد و برای ورود به دانشگاه، کنکور دادم. با سهمیه تبریز قبول شدم و در سال ۱۳۳۹ وارد دانشگاه شدم و تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه علم و صنعت و در رشته صنایع چوبی و دکوراسیون داخلی آغاز کردم.
در زمان جوانی و نوجوانی، بسیار شلوغ و ماجراجو بوده ام. بعد از پایان تحصیل در دانشگاه، برای گذراندن خدمت سربازی به بندر بوشهر اعزام شدم و مانند بسیاری از مهندسین فارغ التحصیل دانشگاه، به عضویت سپاه ترویج آبادانی در آمدم. در آن زمان امکانات بندر بوشهر بسیار ضعیف بود و معمولا زندانیها را به آنجا تبعید می کردند. پنج مهندس بودیم که به بندر بوشهر اعزام شدیم و دوران سخت، ولی پرخاطره و شیرینی را در بوشهر سپری کردم. خاطرم هست که آب باران در آب انبارهای بوشهر جمع می شد و مردم از آن تغذیه می کردند. اینقدر امکانات بوشهر ضعیف بود.
من در زمانی که در بوشهر بودم، دیدم که پیرمرد هفتادساله ی سیه چرده ای، با مهارت بالا برای دریا لنج می سازد، و به این نتیجه رسیدم که می شود از این افراد برای آموزش مهارت ها در هنرستان های کشور استفاده کرد. به همین دلیل، با اینکه افسر بودم، خودسرانه به وزیر آموزش و پرورش وقت، نامه ای نوشتم و درخواست کردم چنین افرادی برای آموزش مهارت های عملی استخدام شوند و به هنرجویان آموزش دهند. هرچند می دانستم که برای استادکار شدن در هنرستانها داشتن مدرک تحصیلی دیپلم یا سیکل اجباریست، اما شانس خود را امتحان کردم. از نظر من بنیانگذار صنعت ایران، جناب آقای مهندس نفیسی، معاون وزیر آموزش و پرورش وقت بودند. بعد از مدتی، در کمال تعجب مهندس نفیسی، در قالب نامه ای با دستخط و امضای خودش، جواب نامه ی من را دادند و با درخواست من موافقت کردند که دوست دارم تصویر آن نامه را بدهم. چون ایشان ساختار شغلی آینده ام را رقم زدند، آن نامه برایم ارزشمند بوده و نگهش داشتم. همچنین در متن نامه آمده بود: "وقتی به تهران تشریف آوردید شما را زیارت کنیم." آن نامه را هنوز دارم. من در تهران، به دیدار ایشان رفتم و به من گفت: "می توانی در بندر بوشهر هنرستان تأسیس کنی؟" شرط تأسیس هنرستان، داشتن هفت سال سابقه تدریس بود، اما ابلاغ من را خود شخص وزیر نوشت و امضا کرد و در سال ۱۳۴۵ هنرستانی تأسیس کردم و به طور رسمی به عنوان معلم، وارد آموزش پرورش شدم.

 

 

بنده، ۳۰ سال سابقه تدریس در هنرستان های کشور را دارم و در رشته طراحی داخلی ساختمان، تدریس کردم و در آن زمان، ضمن تبدیل آموزشگاه فنی و حرفه ای بندر بوشهر به هنرستان صنعتی، هنرستان صنعتی همدان را نیز در طی ۲ سال با ۲۰ کارشناس روسی (که قرارداد ایران با شوروی بوده است) از صفر تا ۱۰۰ ساختم. این مجموعه در خاورمیانه بی نظیر بوده و هست. همچنین در هنرستان های کردستان و مسجد سلیمان فعالیتهایی داشتم. ۱۷ سال رئیس هنرستان و انستیتو بودم و چهار سال معاونت اداره کل آموزش و پرورش استان های همدان و آذربایجان غربی را به عهده داشتم. اکنون ۲۲ سال هست که بازنشسته شده ام.
مشاوره اصلی من در انجام امور خیر، همسرم بود. مرحومه فرخنده رکان قزوینی، متولد آبان ماه ۱۳۲۴ و اهل سلماس، از خانواده ای توانمند از نظر مالی بود. پدر ایشان، حاجی عزیزالله بیک، ارتشی و از خیرین روستا بود و در روستای گلعذان، زمینی برای قبرستان روستا وقف کرد که هم اکنون هم این زمین، قبرستان روستاست. تحصیلات همسرم دیپلم بود و در دبیرستان مهر، مسئول اداره آزمایشگاه ها بود.
من از طریق برادران همسرم که همه فرهنگی بودند، با ایشان آشنا شدم. ابتدا همسرم قصد ازدواج نداشت چرا که برادر بزرگتر ایشان، مسؤولیت حضانت از فرزند شیرخواره اش را به عهده داشت و همسر بنده به ایشان برای بزرگ کردن این فرزند بسیار کمک می کرد. و قصد ازدواج نداشت. بعد ازدواج هم برادرزاده اش با ما زندگی کرد و الان جراح مغز و اعصاب و پزشکی موفق در کشور کانادا است.

 
 

از نفس عمل وقف بگویید. چگونه ممکن است، در روزگاری که همه برای اضافه کردن یک متر زمین و ملک به دارایی های خود، به آب و آتش می زنند، کسی پیدا می شود که برخلاف باور و رفتار عموم مردم، املاک با ارزش خود را در یکی از بهترین نقاط شهر، می بخشد و وقف می کند؟ آنهم ملکی که آجر به آجر آن را خودتان، با رنج و مشقت و در روزگاری با توان مالی کمتر ساختید.
شیرینی کار وقف به نوعی است که فردی که یک بار آن را انجام دهد، با دیدن نتیجه این کار خیر در زندگی خود و چشیدن شیرینی کمک به هم نوع، راغب می شود که این کار به دفعات انجام دهد و این واقعیت در قبال خود من نیز صدق می کند. به نوعی که حتی در بعضی از مواقع من برای انجام کار خیر وام می گیرم. ارزش کار خیر به این است تا زمانی که در قید حیات هستی، اموال خود را وقف کنی نه آن که به ورثه خود وصیت کنی که به نیابت تو وقف کنند. همانطور که پیغمبر ما هم می گوید که اگر وقف می کنی، حتی یک عدد خرما، آن را با دست خودت به دیگران بده، نه اینکه وصیت کنی که دیگران بخشش کنند. در شرایطی که می دانیم امروز برای مال و اموال، حتی پدر به پسر یا پسر به پدر رحم نمی کند.
در این زمانه، که همه برای افزایش سرمایه خود تلاش می کنند، برای وقف کردن روحیه و دل بزرگی نیاز است. هرگز سر سوزن پشیمان نشده ام که کاش فلان زمین یا فلان ملک را نمی دادم. بسیار خوشحالم که وقف کردم و هرگز افسوس نخوردم. اگر امروز هم داشته باشم، باز هم وقف می کنم.
 

آیا غیر از ساختمان موقوفه دانشگاه صنعتی ارومیه، واقع در خیابان شهید مدنی، فعالیت های دیگری در زمینه وقف داشته اید؟ 
همسرم دارایی های خودش را به بیمارستان امید وقف کرد. من و همسرم قرار بر این گذاشته بودیم که بعد از فوت یکی، اموال او به همسرش برسد. سپس، وی کلیه اموال را وقف بیماران سرطانی و بیمارستان امید کند. ولی ساختمان موقوفه شهید مدنی جدای از این قرار بود.
خانه ای که در سال ۱۳۹۰ به دانشگاه صنعتی ارومیه وقف کردم، همه ی کارهای ساختش را خودم انجام دادم. پول کافی نداشتم، آجرها را خودم ساختم، درها و پنجره ها را خودم ساختم، سیم کشی ساختمان و نرده ها کار خودم است. اگر پول ساخت به اتمام می رسید، دستگاهی می فروختم و با پول فروش آن، مثلا جان پناه پنجره را تکمیل می کردم. به همین دلیل، دوست داشتم این ساختمان را برای یک کار فرهنگی وقف کنم.
ابتدا به من پیشنهاد شد این خانه را بفروشم و برای ایجاد استراحتگاه همراه بیمار به بیمارستان امید صرف کنم که قبول نکردم. سپس، با رئیس وقت دانشگاه ارومیه، جناب آقای دکتر جب نقی، برای وقف این ساختمان برای دایر کردن کتابخانه و فروش کتابهای فنی و تخصصی در مغازه ۱۲۰ متری در ۹ جلسه مذاکره شد که ایشان بعد از جلساتی پیشنهاد داشتند به ساختمان استراحتگاه یا مهمانسرای اساتید تبدیل شود. اما قبول نکردم و در نهایت با مسئولین وقت دانشگاه صنعتی ارومیه، آقایان دکتر میرزایی، دکتر حیدری و دکتر مکاری جلساتی داشتم، و برای وقف این ساختمان در امور فرهنگی به نتیجه نهایی رسیدم. فکر می کنم دهم دیماه بود یا شاید حوالی هفته وقف بود که این کار را انجام دادم. هدف اصلی من از وقف این ساختمان، فقط کمک به دانشجویان نخبه و دانشجویان بی بضاعت بود.
من سرمایه دار و کارخانه دار نیستم که درآمد فراوانی داشته باشم. به همین دلیل، در برخی موارد منابع مالی فراوانی برای انجام امور خیریه ندارم. قصد دارم مقداری زمین کشاورزی خریداری کنم و در آن گردو بکارم تا شاید در سال های آینده آن زمین را نیز وقف کنم. گردویی که حداقل سه سال طول می کشد تا به بار بنشیند، اگر تا زمان حیات من به بار بنشیند شاید آن را هم وقف کنم.

 
 
 
با توجه به روحیه و علاقه ی شما به فعالیت های خیرخواهانه، به نظر می رسد اقدامات نیکوکارانه دیگری هم در سایر زمینه ها داشته اید. آیا با حمایت های خود در تغییر مسیر زندگی افراد دیگری هم نقش داشته اید؟ اگر مایل هستید در این خصوص صحبت بفرمایید.
من و همسرم ۱۰ دختر و ۱۰ پسر را به سرپرستی قبول کرده بودیم. برای همه آنها حساب بانکی باز کرده بودم و ماهیانه مبالغی را به حسابشان واریز می کردم. دخترها که ازدواج می کردند برایشان هدیه واریز می کردم. ولی این اقدامات، مدتی هست که قطع شده و بعد از فوت همسرم، بیشتر مشغول به مسائل شخصی هستم.
از قدیم گفته اند اگر کاری انجام دادی و به زبان آوردی، فایده ندارد. اما متأسفم که به زبان میاورم، از ۲۰ کودکی که پدر و مادر نداشته اند و به فرزندی قبول کردم هیچ کدام قدردان زحماتم نبودند و حتی یک تشکر خشک و خالی هم نکرده اند. شنیدم یک آقا پسر دانشگاه قبول شدند، شش نفر از دخترها ازدواج کردند، توانستند بروند و حسابهایشان را در بانک ببندند و خبری از قدردانی خشک و خالی نشد که نشد. بنده انتظاری زیادی ندارم، اما دوست دارم که بدانم کجا هستند، چه می کنند و آیا به یاد ما هم هستند یا خیر؟ من کمی حساس هستم و این مسایل کمی باعث رنجش من می شود. اگر به گذشته برگردم، باز هم همان کار را می کنم، اما برخی عوامل اینچنینی، ترمز هستند که انگیزه ام برای انجام امور خیر کمتر شود.
البته مثال های دیگری هم هست. مثلا، کسی را می شناختم که بعد از تصادف، اعضای بدن خود را طبق وصیت به دیگران اهدا کرد. این اعضا ارزش مالی بسیار زیادی داشت، ولی به خانواده ی کسی که این اعضا را اهدا کرد، هیچ کمکی نشد. با من تماس گرفتند که به خانواده ایشان کمک کنم، چون از نظر مالی در تنگنا هستند. از بهزیستی و اهدای عضو پیگیر شدم، ولی گفتند از نظر قانونی نمی توان کمک مالی کرد یا هزینه ای به خانواده ایشان داد، چون این اعضا هدیه است، نمی توان کاری کرد. این مسأله آنقدر برایم مهم بود که شخصاً به خانواده فردی که اعضای بدن خود را اهدا کرده بود و اوضاع مالی مناسبی هم نداشت، کمک کردم. به کسانی که به من بدهکار بودند، سپردم بدهی ای که به من داشتند به این خانواده بدهند. به دوستان خودم هم سپردم این خانواده نیازمند کمک و قدردانی است و مقداری نیز دوستانم به این خانواده کمک کردند. اما همانجا تمام شد و خبری از آن خانواده ندارم و دیگر ندیدمشان. آنها هم سراغ من نیامدند!
برای کمک به درمان سرطان یکی از کسبه شهر و نیاز مبرم او به جراحی، من به پاساژی در خیابان مدرس دعوت شدم که همکاران آن کسبه، مقداری کمک جمع کرده بودند و برای بقیه مبلغ از من کمک می خواستند. من هم در آن زمان با توجه به حقوق دریافتی محدودی که داشتم، توانایی مالی بالایی نداشتم. اما احساس مسؤولیت کردم و با دوستان پزشک بیمارستان امید صحبتی داشتم و ایشان هم در هزینه های درمان بسیار کمک کردند. از او هم، بعد از انجام کمک ها خبری نشد.
همسایه ی سرایدار منزل من، که سیمانکار ساختمان بود، در خلال انجام یک پروژه ساختمانی، از ارتفاع سقوط کرده بود و کمر و ستون فقراتش آسیب دید. مطلع شدم که او در بیمارستان امام خمینی بستری شده بود. با پیگیری هایی که داشتم، به خاطر کمک هایی که قبلا به بیمارستان کرده بودم، مسئولین بیمارستان من را می شناختند و به ایشان کمک کردند. علاوه بر آن، به خاطر این که کارگر روز مزد بود و چند ماه نتواست که کار کند، چند ماه هزینه اجاره مسکن ایشان را پرداخت کردم. مواد و مایحتاج زندگی برایش می فرستادم. یک روز به اتفاق همسرم به عیادت ایشان رفتیم و کمکی هم آنجا به ایشان کردم تا دغدغه گذران زندگی را در آن شرایط نداشته باشد. بعد از مدتی، بر حسب اتفاق از سرایدارخودم از احوال همسایه شان پرسیدم که گفت: بهتر شده و در پیک موتوری مشغول به کار است، ولی به من اطلاع نداده بودند. دلگیر شدم، چون کسی که پیک موتوری باشد به راحتی می تواند یک مسیر به درب منزل من هم بیاید و بدانم که امروز حالش خوب است و حمایتی که کردم نتیجه خوبی داشته است. ولی ایشان حتی بعدا از من خبری نگرفت.
دوستی داشتم که در کانال غرق شد و حمایت از خانواده ایشان را بر خودم وظیفه می دانم. از این دست موارد بسیار است که نمی توانم به همه اشاره کنم. اینها چند مثال بوده برای کسب انرژی مثبت، که کمی انتظار داشتم و برآورده نشد.
 

دانشگاه صنعتی ارومیه، در سه سال اخیر به لطف حمایت های بی دریغ شما، توانسته است سالانه تا سقف دویست میلیون ریال از محل عواید ساختمان موقوفه، صرف حمایت از دانشجویان مستعد برتر، و استعدادهای درخشان کند. گزارشات در چند نوبت به استحضار جنابعالی رسید. همچنین در جلسه هیئت رئیسه ماه گذشته، از سوی ریاست محترم دانشگاه، دستور ارزیابی دقیق درآمد واصله از ساختمان موقوفه و تخصیص درصد دیگری از مبالغ آن برای دانشجویان بی بضاعت صادر گردید. همچنین ارائه گزارش دقیق و مکرر از سوی دانشگاه به صورت دوره ای از نحوه هزینه کرد این عواید به جنابعالی، مورد تأکید ریاست محترم دانشگاه قرار گرفت. چه انتظاری از مسؤولین دانشگاه در این خصوص دارید؟
از دانشگاه صنعتی ارومیه انتظار دارم که در قبال کمک هایی که انجام شده، معرفی و فرهنگ سازی مناسب انجام شود. حداقل بدانم که آیا آنچه از وقف انتظار داشته ام، برآورده شده است یا خیر.
انتظار دیگری که از مجموعه دانشگاه صنعتی ارومیه دارم که در مسئله فرهنگ سازی بیشتر تلاش کنند. آنگونه که مردم ناخودآگاه فاتحه ای برای روح مرحومه همسرم  و والدینم قرائت کنند و دعایش کنند، وقتی ممکن است که او را بشناسند و از اقدام خیرخواهانه او مطلع باشند.
قرار بود بخاطر دو دانگ از ساختمان که منافع اش متعلق به من بود، به صورت سالانه مبلغی به من پرداخت شود و هر سال ده درصد به آن اضافه شود. بعد از گذشت چند سال که مبالغ آن به من پرداخت می شد، کمی ناراحت شدم و نامه ای نوشتم که به آن پول هم نیازی ندارم. من از این حق نیز گذشتم و گفتم آن را هم خرج دانشجویان بی بضاعت کنند. بعد از گذشت مدتی آن دو دانگ را نیز به دانشگاه صنعتی ارومیه وقف کردم.
 

 
امیدواریم سلامتی و طول عمر فراوان داشته باشید، و برکت زندگیتان روز به روز افزونتر باشد. ضمن تشکر از وقتی که در اختیار روابط عمومی دانشگاه گذاشتید و در این ایام پرخطر بیماری کرونا در دانشگاه حاضر شدید، خواهشمندم اگر مطلبی هست که دوست دارید در مورد آن صحبت کنید، بیان بفرمایید.
باز هم بر فرهنگ سازی در این مقوله تأکید دارم، و خواهش می کنم خواسته ی فرد بعد از عمل وقف به درستی انجام شود. معتقدم اگر چنین کردم، برای این بود که اولاد خوبی برای پدر و مادرم بوده باشم و فاتحه ای نثار روح ایشان شود.
پیشتر که پدر و مادرم را ازدست داده بودم، برایم سخت بود؛ اما، بعد از درگذشت همسرم، بسیار متأثر شدم و بیش از گذشته به این نتیجه رسیدم که این دنیا دار فانی است. فقط از انسان نامی نیک به ماندگار خواهد ماند و مال دنیا در همین دنیا خواهد ماند و هیچی ارزش برای من ندارد. دیگر به ریالی ارزش قایل نیستم. پدرم هم همین گونه بود. در کودکی به یاد دارم که پدرم برای کمک به همسایه مان برای سفر به تهران، حتی فرش زیر پایمان را نیز فروخت و به آنها کمک کرد و هرگز علیرغم اصرار همسایه برای برگرداندن پول، آن را پس نگرفت. این طبیعت کمک به دیگران را به نوعی از پدرم دارم و بهتر بگویم به من به ارث رسیده است.
برایم مهم است که به همه بگویید و بنویسید، پول من برکت دارد چون همیشه دعای پدرم پشتوانه من بوده است و به زندگی ام برکت بخشیده است. او برای من دعا کرد که هیچوقت دستم در جیب خالی نرود. خدا را شکر که تا امروز، هیچ وقت نیازمند کسی نبودم و کارهای خیری که کردم سبب شده است برکت اموالم بیشتر بشود و توانسته ام دفعات بعد، بیشتر به دیگران کمک کنم. غیر از یک بار، که در غربت بوشهر در بستر بیماری بودم، هرگز از کسی پولی قرض نگرفته ام. امروز هم، پولی که از حقوق بازنشستگی می گیرم، بسیار برکت دارد و باز هم اگر بتوانم به دیگران کمک می کنم.
 
 

دفعات مشاهده: 2079 بار   |   دفعات چاپ: 525 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر


کد پستی : 17165-57166

صندوق پستی : 419-57155

فکس : 04431980251

ارتباط مستقیم با ریاست : po@uut.ac.ir

پست الکترونیکی : info@uut.ac.ir

آدرس : آذربایجان غربی، ارومیه، ابتدای جاده بند، بالاتر از گلشهر 2

کانال اطلاع رسانی رسمی دانشگاه : @daneshgah_uut

پیوندهای تصویری
copyright@2019.Urmia University of Technology